نگاهی به ارتباط شهید مدرس و مشروطیت

anbiyaei-5در مشروطيت با دو جريان معارض و مقابل با يكديگر روبرو هستيم كه از آنها مي‏توان با عنوان جريان اسلام‏گرا و غرب‏گرا ياد كرد. هر يك از اين دوجريان، در واقع، طيفي گسترده‏اند. در مرحله نفي نظام كهن، تعارض‏ها و كشمكش‏هاي اين دو جريان، چندان بروز و ظهوري ندارند، ولي در جريان تأسيس و تثبيت، نظام جديد، تضادها تدريجاً و به طور فزاينده آشكار مي‏شوند. جريان اسلام‏گرا به دو بخش كلي تقسيم مي‏شود: يكي بخشي كه مي‏توان آن را مشروطه‏خواهان متشرع يا متشرعين و دين باوران مشروطه‏خواه ناميد. در رأس جريان مشروعه‏خواهي در ايران، مرحوم حاج شيخ فضل الله نوري قرار دارد.


مرحوم مدرس در مشروطه اول، به جناح مشروطه خواه متشرع تعلق دارد و جزو ابواب جمعي مشروطه اصفهان به رهبري آقا نجفي و حاج آقا نورالله اصفهاني محسوب مي شود. درمشروطه دوم و سلطه مشروطه خواهان تندرو و سكولار بر كشور، كار به جايي رسيد كه مرحوم حاج آقا نورالله كه از اركان مشروطه اصفهان بود، براي حفظ جان خويش ناچار شد به نجف برود.
در مشروطه دوم، با كنار رفتن نقاب از چهره تقي‏زاده‏ها، صدق و نگراني‏هاوهشدارهاي شيخ فضل‏الله و يارانش درباره مشروطه ظاهر مي‏شود و ديگر دليلي براي نفي يا ناديده گرفته شدن آن نگراني‏ها نيست، بلكه علما بايد به ميدان بيايند و آن نگراني‏ها را با مبارزه جدي و مخاطره‏آميز خود با جناح دين ستيز و از طريق اجراي اصل دوم متمم قانون اساسي ، نظارت فائقه و رسمي مجتهدان طراز اول بر مصوبات مجلس شورا، عملاً رفع كنند. اصل دوم متمم، دستاورد رنج‏ها و مجاهدات جناج مشروعه خواه به رهبري شهيد نوري است كه البته با حمايت جناح مشروطه خواه متشرع نيز همراه بود.
مرحوم آخوند عده اي را به عنوان طراز اول انتخاب كرد كه به مجلس بروند، البته تنها دو نفر آنها حاضر شدند به مجلس بروند. يكي، مرحوم حاج امام جمعه خويي بود و ديگري مرحوم مدرس. در حقيقت، مرحوم مدرس با زمينه و شرايط مناسبي كه شهيد نوري با پايمردي خونينش براي تصويب اصل دوم قانون اساسي فراهم كرد، مجال و امكان حضور مقتدرانه در مجلس شورا و از آن طريق، ورود به عرصه سياست در مركز كشور را پيدا كرد. امام راحل قدس سره، دقيقاً به اين نقطه التقا ميان مدرس و ميراث گرانبار شيخ فضل الله توجه داشته و به شيوايي در بيانات خويش بدان تصريح كرده‏اند.
ايشان در پنجمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي (22 بهمن 1362) با عطف به تجربه تلخ مشروطيت در ايران، مي‏فرمايند؛ «اگر هر شهرستاني چند نفر مؤثر، افكاري مثل مرحوم مدرس شهيد را داشت، مشروطه به طور مشروع و صحيح پيش مي‏رفت و قانون اساسي يا متمم آن كه مرحوم حاج شيخ فضل الله در راه آن شهيد شد، دستخوش افكار غربي و دستخوش تصرفاتي كه در آن شد، نمي‏گرديد، اسلام عزيز و مسلمانان مظلوم ايران آن رنج‏هاي طاقت فرسا را نمي‏كشيدند...»
مدرس در مجلس دوم شورای ملی به عنوان فقيه طراز اول و داراي حق وتو، حضور يافت، در مجلس بعدي (مجلس سوم) ديد كه اين زمينه وجود ندارد و چون لياقتش را ثابت كرده بود، با حمايت آراء عمومي پايتخت، به عنوان وكيل برجسته، وارد مجالس سوم و چهارم و پنجم و ششم شد.
مدرس، شخصيتي با پتانسيل بالا براي تصدي مرجعيت تقليد و داراي ويژگي‏هاي خاص يك فقيه پارسا و مجاهد، اعم از آگاهي‏هاي كلان و عميق ديني، قوه ولايت و حاكميت شرعي، نفوذ و محبوبيت گسترده اجتماعي و شجاعت و صلابت مثال زدني بود. او با اين توانايي‏ها به مجلس آمد و در واقع به عنوان يك مجتهد جامع‏الشرايط كه مي‏توانست مرجع عام شيعيان جهان گردد، با رفتن به مجلس، از شأن طبيعي خود گذشت كرد و چون موضوع طراز اول عملاً منتفي مي‏نمود، ناچار شد، در قالب وكيل، وارد مجلس شود كه شانس بسيار فراتر از آن بود. مدرس نماينده‏اي از سنخ ديگر نمايندگان نبود.
مدرس در مجلس سوم با همفكرانش يك هيئت علميه، تشكيل مي‏دهد كه در حقيقت، قائم‏مقام هيئت طراز اول است، مشروطه‏خواهان سكولار امكان ادامه حيات رسمي هيئت طراز اول را از بين برده‏اند. مرحوم مدرس به عنوان يكي از مشروطه‏خواهان متشرع، در مشروطه اول خارج از جناح و جرگه شيخ فضل الله قرار دارد، زماني كه به تهران مي آيد و با جناح سكولار تقي‏زاده درگير مي‏شود، ديگر تعارضي با جناج مشروعه خواه ندارد، هيچ، بلكه حالا خودش نيز در جبهه آنها در قالب يك وكيل مشروعه قرار مي گيرد.
در مجلس چهارم، شيخ ابراهيم زنجاني يار تقي زاده و دادستان به اصطلاح محكمه شيخ فضل‏الله به مدرس و ياران او در مجلس سوم و چهارم توهين مي‏كند. مرحوم مدرس در سياست خارجي بي گذشت و در سياست داخلي، پرگذشت بود. مرحوم مدرس با دين ستيزي‏ها به هيچ وجه موافقت نداشت. وقتی به كشور عثماني مي رود، به صدر اعظم عثماني مي‏گويد ؛ « اگر كسي به كشور ما حمله كرد، اول او را مي‏كشيم، بعد تحقيق مي‏كنيم ببينيم علامت مسلماني را دارد يا نه ؟ اگر مسلمان بود به آيين اسلامي دفنش مي‏كنيم و الا نه».
شهيد مدرس در مورد شيخ فضل الله ، در كتاب زرد، با اشاره به شايعات و تبليغات جناح تندرو و سكولار صدر مشروطه بر ضد شيخ نوري ، مي‏نويسد؛ « در همان روزها كه صحنه مسخره و توهين آميز ملاقات اميربهادر، فرستاده محمد علي شاه را با شيخ فضل الله نوري مجتهد مسلم منتشر كردند و دروغ وجعل بود، اگر علماي ما و تاريخ‏نويسان ما شوخي ومسخره نگرفته و به جاي باور نمودن، ريشه‏يابي كرده بودند كه اصل آن در قلب كميته‏هاي بلشويكي باكو نوشته ، كشتن شيخ فضل الله، كه از اعلم علماي وقت بود، هم پيروزي بلشويك‏هاي اعزامي به ايران بود، هم پيروزي انگليس و هم ضايعه براي علماي نجف و ايران. حادثه بدي بود كه هنوز هم علل آن تاريخ همچنان، مجهول مانده!»
امام خمینی در فرازی از سخنانش می فرماید: «من آن وقت مجلس می رفتم، برای تماشا، جوان بودم رفتم. مجلس آن وقت تا مدرس نبود مثل این که یک چیزی در آن نیست، مثل این که محتوا ندارد. مدرس با آن عبای نازک و با آن قبای کرباسی وقتی وارد مجلس می شد. طرح هایی که در مجلس داده می شد، آن که مخالف بود، مدرس مخالفت می کرد. »