نگاهی به ارتباط شهید مدرس و مشروطیت
- دسته: اخبار
در مشروطيت با دو جريان معارض و مقابل با يكديگر روبرو هستيم كه از آنها ميتوان با عنوان جريان اسلامگرا و غربگرا ياد كرد. هر يك از اين دوجريان، در واقع، طيفي گستردهاند. در مرحله نفي نظام كهن، تعارضها و كشمكشهاي اين دو جريان، چندان بروز و ظهوري ندارند، ولي در جريان تأسيس و تثبيت، نظام جديد، تضادها تدريجاً و به طور فزاينده آشكار ميشوند. جريان اسلامگرا به دو بخش كلي تقسيم ميشود: يكي بخشي كه ميتوان آن را مشروطهخواهان متشرع يا متشرعين و دين باوران مشروطهخواه ناميد. در رأس جريان مشروعهخواهي در ايران، مرحوم حاج شيخ فضل الله نوري قرار دارد.
مرحوم مدرس در مشروطه اول، به جناح مشروطه خواه متشرع تعلق دارد و جزو ابواب جمعي مشروطه اصفهان به رهبري آقا نجفي و حاج آقا نورالله اصفهاني محسوب مي شود. درمشروطه دوم و سلطه مشروطه خواهان تندرو و سكولار بر كشور، كار به جايي رسيد كه مرحوم حاج آقا نورالله كه از اركان مشروطه اصفهان بود، براي حفظ جان خويش ناچار شد به نجف برود.
در مشروطه دوم، با كنار رفتن نقاب از چهره تقيزادهها، صدق و نگرانيهاوهشدارهاي شيخ فضلالله و يارانش درباره مشروطه ظاهر ميشود و ديگر دليلي براي نفي يا ناديده گرفته شدن آن نگرانيها نيست، بلكه علما بايد به ميدان بيايند و آن نگرانيها را با مبارزه جدي و مخاطرهآميز خود با جناح دين ستيز و از طريق اجراي اصل دوم متمم قانون اساسي ، نظارت فائقه و رسمي مجتهدان طراز اول بر مصوبات مجلس شورا، عملاً رفع كنند. اصل دوم متمم، دستاورد رنجها و مجاهدات جناج مشروعه خواه به رهبري شهيد نوري است كه البته با حمايت جناح مشروطه خواه متشرع نيز همراه بود.
مرحوم آخوند عده اي را به عنوان طراز اول انتخاب كرد كه به مجلس بروند، البته تنها دو نفر آنها حاضر شدند به مجلس بروند. يكي، مرحوم حاج امام جمعه خويي بود و ديگري مرحوم مدرس. در حقيقت، مرحوم مدرس با زمينه و شرايط مناسبي كه شهيد نوري با پايمردي خونينش براي تصويب اصل دوم قانون اساسي فراهم كرد، مجال و امكان حضور مقتدرانه در مجلس شورا و از آن طريق، ورود به عرصه سياست در مركز كشور را پيدا كرد. امام راحل قدس سره، دقيقاً به اين نقطه التقا ميان مدرس و ميراث گرانبار شيخ فضل الله توجه داشته و به شيوايي در بيانات خويش بدان تصريح كردهاند.
ايشان در پنجمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي (22 بهمن 1362) با عطف به تجربه تلخ مشروطيت در ايران، ميفرمايند؛ «اگر هر شهرستاني چند نفر مؤثر، افكاري مثل مرحوم مدرس شهيد را داشت، مشروطه به طور مشروع و صحيح پيش ميرفت و قانون اساسي يا متمم آن كه مرحوم حاج شيخ فضل الله در راه آن شهيد شد، دستخوش افكار غربي و دستخوش تصرفاتي كه در آن شد، نميگرديد، اسلام عزيز و مسلمانان مظلوم ايران آن رنجهاي طاقت فرسا را نميكشيدند...»
مدرس در مجلس دوم شورای ملی به عنوان فقيه طراز اول و داراي حق وتو، حضور يافت، در مجلس بعدي (مجلس سوم) ديد كه اين زمينه وجود ندارد و چون لياقتش را ثابت كرده بود، با حمايت آراء عمومي پايتخت، به عنوان وكيل برجسته، وارد مجالس سوم و چهارم و پنجم و ششم شد.
مدرس، شخصيتي با پتانسيل بالا براي تصدي مرجعيت تقليد و داراي ويژگيهاي خاص يك فقيه پارسا و مجاهد، اعم از آگاهيهاي كلان و عميق ديني، قوه ولايت و حاكميت شرعي، نفوذ و محبوبيت گسترده اجتماعي و شجاعت و صلابت مثال زدني بود. او با اين تواناييها به مجلس آمد و در واقع به عنوان يك مجتهد جامعالشرايط كه ميتوانست مرجع عام شيعيان جهان گردد، با رفتن به مجلس، از شأن طبيعي خود گذشت كرد و چون موضوع طراز اول عملاً منتفي مينمود، ناچار شد، در قالب وكيل، وارد مجلس شود كه شانس بسيار فراتر از آن بود. مدرس نمايندهاي از سنخ ديگر نمايندگان نبود.
مدرس در مجلس سوم با همفكرانش يك هيئت علميه، تشكيل ميدهد كه در حقيقت، قائممقام هيئت طراز اول است، مشروطهخواهان سكولار امكان ادامه حيات رسمي هيئت طراز اول را از بين بردهاند. مرحوم مدرس به عنوان يكي از مشروطهخواهان متشرع، در مشروطه اول خارج از جناح و جرگه شيخ فضل الله قرار دارد، زماني كه به تهران مي آيد و با جناح سكولار تقيزاده درگير ميشود، ديگر تعارضي با جناج مشروعه خواه ندارد، هيچ، بلكه حالا خودش نيز در جبهه آنها در قالب يك وكيل مشروعه قرار مي گيرد.
در مجلس چهارم، شيخ ابراهيم زنجاني يار تقي زاده و دادستان به اصطلاح محكمه شيخ فضلالله به مدرس و ياران او در مجلس سوم و چهارم توهين ميكند. مرحوم مدرس در سياست خارجي بي گذشت و در سياست داخلي، پرگذشت بود. مرحوم مدرس با دين ستيزيها به هيچ وجه موافقت نداشت. وقتی به كشور عثماني مي رود، به صدر اعظم عثماني ميگويد ؛ « اگر كسي به كشور ما حمله كرد، اول او را ميكشيم، بعد تحقيق ميكنيم ببينيم علامت مسلماني را دارد يا نه ؟ اگر مسلمان بود به آيين اسلامي دفنش ميكنيم و الا نه».
شهيد مدرس در مورد شيخ فضل الله ، در كتاب زرد، با اشاره به شايعات و تبليغات جناح تندرو و سكولار صدر مشروطه بر ضد شيخ نوري ، مينويسد؛ « در همان روزها كه صحنه مسخره و توهين آميز ملاقات اميربهادر، فرستاده محمد علي شاه را با شيخ فضل الله نوري مجتهد مسلم منتشر كردند و دروغ وجعل بود، اگر علماي ما و تاريخنويسان ما شوخي ومسخره نگرفته و به جاي باور نمودن، ريشهيابي كرده بودند كه اصل آن در قلب كميتههاي بلشويكي باكو نوشته ، كشتن شيخ فضل الله، كه از اعلم علماي وقت بود، هم پيروزي بلشويكهاي اعزامي به ايران بود، هم پيروزي انگليس و هم ضايعه براي علماي نجف و ايران. حادثه بدي بود كه هنوز هم علل آن تاريخ همچنان، مجهول مانده!»
امام خمینی در فرازی از سخنانش می فرماید: «من آن وقت مجلس می رفتم، برای تماشا، جوان بودم رفتم. مجلس آن وقت تا مدرس نبود مثل این که یک چیزی در آن نیست، مثل این که محتوا ندارد. مدرس با آن عبای نازک و با آن قبای کرباسی وقتی وارد مجلس می شد. طرح هایی که در مجلس داده می شد، آن که مخالف بود، مدرس مخالفت می کرد. »